صفحه ها
دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 38340
تعداد نوشته ها : 35
تعداد نظرات : 8
Rss
طراح قالب
شهید سید علی اندرزگو از یک اخلاق اسلامی درسطح بسیار بالایی برخخوردار بود. او ان گونه بود که خدا در قرآن می فرماید « اشداء علی الکفار رحماء بینهم » ان گاه که سخن از دشمن می شد یک سره در فکر نقشه و فراهم آوردن زمینه برای ضربه زدن به او بود تا آنجا که از همه چیز دست می کشید و از آن طرف ، در برابر برادر ان مسلمان  ، آن قدر رئوف و مهربان بود که با وجود این  در آن سطح از مبارزه  و در ان شرایط مشغول ستیز با دشمن بود ، اگر با مظلوم و یا محرومی بر خورد می کرد مدت ها از فکر آن بیرون نمی رفت و به ما سفارش می کرد : « او را دریابید»!با بعد از مدتی سوال می کرد: « نسبت به وضعیت آن مستمند ، آیا تصمیمی گرفته شد؟آیا قدمی برای بهبود وضع اقتصادی او برداشتید»؟یک فرد مبارز کمتر می تواند به این فکر ها باشد ؛ اما ایشان چون از اخلاق اسلامی به تمام معنا برخوردار بود ، این وظایف انسانی را فراموش نمی کرد. و در رعایت حال دیگران بسیار دقت می کرد. زمانی منزل آقا باقر بود که خدمتش می رسیدیم . خانم متوجه شد که ایشان فردی فراری است ؛ لذا مقداری نگرانی از خود نشان داد. این نگرانی در چهره ی آقا باقر و از صدایی که در خانه امده بود معلوم شد. ما زیر کرسی نشسته بودیم .ایشان حس کرد همسر صاحب خانه نگران است. بلافاصله فرمود: « علی آقا ! پاشو برویم»!هر چه آقا باقر اصرار کرد که شب اینجا بمانید ، با اینکه قبلا خانه باقر مانده بودیم و خود ایشان هم شخص با گذشت و مومن و متعهدی بود؛ اما همین که احساس کرد که خانم ایشان ناراحت است بیرون آمدیم.توی خانه هم به من نگفت که جریان چیست. فقط گفت: « یک کاری دارم باید بروم». در جاده قم در یک قهوه خانه سر و ته کردیم و مثل مسافرهای معمولی خوابیدیم. او گفت: « از سر و صدایی که داخل خانه به گوش من رسید ، فهمیدم که ایشان نگران است و درست نبود با چنین وضعیتی در خانه بمانیم».حتی برای یک ورشکسته که انسان مستحق و عیال واری بود، سفارش کرد که هر طور شده سرمایه ای برای کسب او فراهم شود.در برخورد با افراد آن قدر رئوف و خوش برخورد بود که همه را به خود جذب می کرد و مهم تر از همه اینکه ، او تا این اندازه در مقابل دشمن، هستی خود را گذاشته بود و سال ها مبارزه می کرد، وقتی با افرادی برخورد می نمود که از روی اشتباه و غفلت نه تنها مبارزه نمی کردند بلکه با عذر و بهانه هایی خود را از این قضایا کنار می کشیدند، هیچگاه ان ها را مورد تعرض قرار نمی داد، بلکه می گفت: « افسوس که نه خود احساس مسئولیت می کنند و نه حاظرند از امکانات مالی خود ، مجاهدان راه خدا را یاری کنند».هیچگاه نمی گفت این ها مغرضند، مگر هنگامی که برای او ثابت میشد؛ بلکه همیشه می گفت:« لذت های زود گذر دنیا انها را فریب داده و در مقابل مسولیت سنگینی که در نبرد و مبارزه متوجه آن هاست عذر و بهانه ای برای خود می تراشند».هنگام برخورد سعی می کرد با کمال احترام وآرامش، آنها را متوجه مسئولیت سنگینشان کند.در یک دوره ای، احتیاج زیادی به پول داشت که شخص ثروتمندی را به او معرفی کردند و گفتند: « به خانه او برو و به او بگو من از این خانه نمی روم ، مگر یک ملیون تومان پول به من بدهی ( نه این که او را تهدید بکنی)». او حاظر به این کار نشد، در حالی که  ان شخص ثرتمند از سوابق آقای اندرزگو خبر داشت و او را کاملا می شناخت.بعضی گفتند: « اگر آشیخ عباس این کار را بکند او پول را قطعا  خواهد داد . ممکن است ابتدا از روی ناراحتی بدهد، اما بعد خوشحال خواهد شد از این که توانسته با این مقدار پول کاری در راه پیشبرد نهضت قدم بردارد».در حالی که به او گفته بودند بعد از پرداخت پول خوشحال می شود، ولی ایشان گفت: « چون از ابتدا از روی اکراه پول را پرداخت می کند و تهدید ضمنی به همراه دارد، من این کار را نخواهم کرد».این ، آن خلاق اسلامی است که یک فرد مبارز و مجاهد به معنای واقعی باید از آن برخوردار باشد.یکی از ویژگی های اخلاقی آن عزیز، این بود که همیشهنقطه ضعف های طرف مقابل را در نظر نمی گرفت و با آن نقاط ضعف ، طرف را مورد انتقاد شدید قرار نمی داد. ایشان با در نظر گرفتن نقطه قوت هر شخص، چه رو در رو و چه پشت سر ، تجلیل لازم را انجام می داد؛ ولی نسبت به نقطه های منفی، اگر نیاز بود در جلسات خصوصی و در جایی که کسی نباید گوشزد می کرد.فراموش نکنیم روزی به یکی از دوستان نزدیک ایشان وظیفه واگذار گردید ؛ ولی آن را انجام نداد. در حالی که به سادگی میتوانست انجام دهد. او به جای اینکه  ان کوتاهی بزرگ او را در این زمینه مورد تعرض قرار بدهد، از خدماتی کهدر گذشته نسبت به خودش (آشیخ عباس) و نسبت به زندگی مبارزاتی او انجام داده بود، صحبت می کرد و می گفت: « ما نباید در مقابل کار امروز او ، با چشمی دیگر وی را ببینیم بلکه او کسی است  که آن همه خدمات انجام داده است. شجاعت سیدمرحوم شهید آقای اندرزگو، معروف به آشیخ عباس ، برای تهیه اسلحه زیاد به منطقه جنوب مسافرت می کرد. خودشان نقل می کردند: « در یک سفری که ابتدابا کسی آشنایی پیدا کرده بودیم و بنا بود ایشان در تهیه اسلحه با ما همکاری بکند در مسیری می آمدیم . ژاندارمری جلوی ماشین را می گرفت و بازرسی می کرد. من دیدم که او خیلی ناراحت است و می گوید: به این صورت شدید که کنترل می کنند ما چطور می توانیم با اسلحه عبور کنیم؟ من در حالیکه اسلحه داشتم به او گفتم : ما اگر خودمان را نبازیم و توکل به پروردگار عالم داشته باشیم و اگر مقداری مراقبت های لازم را بکنیم ، گیر نم یافتیم. برای نمونه من اسلحه دارم و با پای خودم در ژاندار مری می روم. از ماشین پیاده شدم، در حالیکه با اسلحه بودم. اسم رئیس پاسگاه را سوال کردم. بعد رفتم داخل و به اسم، او را صدا زدم. نشستم و با هم مفصل صحبت کردیم و من حتی به عنوان یک عضو وابسته به ساواک که برای بعضی از تحقیقات به اینجا رفت وآمد میکند،خودم را به رئیس پاسگاه معرفی کردم.وقتی که من این صحبت ها را با رئیس پاسگاه می کردم، در حالیکه اسلحه به کمرم بود، آن رفیق ما روحیه خودش را باخته بود و من ناراحتی را درقیافه او می دیدم ، اما من هیچگونه ضعف و ترس و دلهره ای به خود راه نمی دادم». ایشان یک چنین قلب آرام و روح مطمئن بود و رمز موفقیت هایش هم همین بود.
دسته ها :
دوشنبه بیست و سوم 10 1387
X